باران آرام میبارید. خیابانها خلوت بود و لیلا بعد از یک روز کاری پرهیاهو، خسته و بیرمق به خانه برگشت. کلید را که چرخاند، بوی آشنایی به مشامش رسید. روی میز پذیرایی، جعبهای شکیل و طلایی برق میزد.
لیلا لبخندی زد. درِ جعبه را باز کرد و همان لحظه عطر کره، خلال بادام و پسته در فضا پیچید. یکی از لقمههای کوچک را برداشت. به محض اینکه روی زبانش گذاشت، طعم شیرین و اصیل آن، خستگی یک روز شلوغ را شست و برد. ناگهان همه خاطرات کودکیاش زنده شد؛ سفرهای خانوادگی به قم، خرید سوهان از بازار قدیمی و جعبههایی که با وسواس در چمدان جای میگرفتند تا بهعنوان سوغات به خانه برسند.
سوهان؛ پلی میان گذشته و امروز
سوهان برای لیلا فقط یک شیرینی نبود؛ پلِ خاطرهها بود. هر لقمه او را به جمعهای خانوادگی، به شبهای یلدا و به مهمانیهای پر از خنده میبرد. ساعدینیا همان طعمی بود که هیچوقت تغییر نکرده بود؛ همان اصالت قدیمی، همان عطر ماندگار.
مادرش همیشه میگفت: « سوهان ساعدینیا مثل یک قصهست. قصهای که از دل قم شروع شد و حالا به همه خونهها رسیده.» لیلا همان لحظه تصمیم گرفت او هم برای دوست صمیمیاش، که تازه خانهدار شده بود، جعبهای از همین سوهان سفارش دهد. میدانست هدیهای شیرینتر و اصیلتر از این پیدا نمیشود.
یادگاری از سفر
یک هفته بعد، علی، برادر لیلا از سفر کاریاش برگشت. چمدانش پر از یادگاریهای کوچک بود، اما وقتی مادر جعبه سوهان ساعدینیا را روی میز گذاشت، علی لبخند زد و گفت:
«هیچچیز مثل این نیست. توی همه سفرهام، وقتی سوهان ساعدینیا رو برای دوستان خارجی میبرم، با اولین لقمه عاشق ایران میشن. این شیرینی سادهتر از هر توضیحی، فرهنگ ما رو معرفی میکنه.»
او هم اعتراف کرد که در سفر آخرش نتوانسته از قم چیزی بخرد. تنها راهش سایت بهار بوده. با چند کلیک ساده سفارش داده بود و سوهان تازه را دقیقاً همان روز رسیدنش، دم در تحویل گرفته بود.
شیرینی در دل یک مناسبت
دو ماه بعد، خانواده لیلا برای شب یلدا آماده شدند. همه دور هم جمع شده بودند. انار دانه شده، هندوانه قاچخورده، و میان سفرهی رنگارنگ، یک جعبه بزرگ سوهان ساعدینیا جا خوش کرده بود. بچهها دور سفره میدویدند و بزرگترها با خنده و شوخی مشغول قصهگویی بودند.
پدر لیلا، که همیشه سختگیرترین فرد خانواده در انتخاب شیرینی بود، یک لقمه برداشت و بعد از لحظهای سکوت گفت: «این همون سوهانیه که بچگیهامون میخوردیم. خوشطعم، تازه و دقیقاً با همون بافت لطیف.»
آن شب همه متوجه شدند سوهان فقط یک خوراکی نیست؛ یک دلیل برای جمع شدن است.
چرا ساعدینیا؟
اسم ساعدینیا سالهاست با سوهان گره خورده. این برند قدیمی هیچوقت از اصولش فاصله نگرفته:
- استفاده از مواد اولیه تازه و مرغوب،
- پایبندی به دستور پخت سنتی،
- و توجه به جزئیات بستهبندی.
نتیجهاش محصولی است که نهتنها ایرانیها، بلکه مسافران خارجی هم آن را بهعنوان سوغات قم میشناسند.
چرا بهار؟
اما راز راحتی خانواده لیلا و خیلیهای دیگر، فقط در طعم ساعدینیا خلاصه نمیشد؛ بلکه در انتخاب درست فروشگاه بود. مادر لیلا همیشه میگفت:
«دیگه لازم نیست نگران باشیم سوهان اصل گیرمون میاد یا نه. سایت بهار همه چیز رو ساده کرده. تازه، مطمئنم هر جعبهای که میخرم، مستقیم از تولید تازه به دستمون میرسه.»
سایت بهار با عرضه محصولات اصیل ایرانی، از جمله سوهان ساعدینیا، توانسته اعتماد خریداران را به دست بیاورد. از بستهبندی شکیل گرفته تا ارسال سریع و خدمات مطمئن، همهچیز در بهار طراحی شده تا مشتری یک تجربهی کامل داشته باشد.
پایان قصه یا شروعی تازه؟
آن شب لیلا درحالیکه یک فنجان چای در دست داشت و طعم شیرین سوهان هنوز روی زبانش بود، به یادداشت مادر نگاه کرد. با خودش فکر کرد: «این فقط یک شیرینی نیست… این یک قصه است؛ قصهای که ادامه پیدا میکنه.»
او گوشیاش را برداشت، وارد سایت بهار شد و یک جعبه دیگر سفارش داد. این بار نه برای خودش، بلکه برای دوستش. چون حالا میدانست: گاهی یک جعبه سوهان، میتواند هدیهای باشد برای ساختن لحظههایی که هیچوقت فراموش نمیشوند.
نظرات کاربران